وقتی نوجوان بودم یه روز رفته بودیم خونه سید. ماه رمضون بود و اتفاقا امتحان های خرداد ماهَم با ماه رمضون آشنا شده بود ! خلاصه سر سفره افطار نشستیم و گفت و گویی داشتیم و افطار کردیم. بحث رفت سر گرمای صبح همون روز...
وقتی نوجوان بودم یه روز رفته بودیم خونه سید. ماه رمضون بود و اتفاقا امتحان های خرداد ماهَم با ماه رمضون آشنا شده بود ! خلاصه سر سفره افطار نشستیم و گفت و گویی داشتیم و افطار کردیم. بحث رفت سر گرمای صبح همون روز...
خاطرات زیادی با سید دارم. اونم چون اهل خنده بود خاطرات خوشی از خودش به جا گذاشت.
سید همیشه لطف داشت به ما، چه در دوران کودکی و چه در دوران نوجوانی و جوانی. اخلاق تو دل برویی داشت ! علاوه بر اینکه مزاح میکرد ضایع کردن را از بر بود !!
یعنی جوری جوابتو میداد که دیگه حرفی برای گفتن نداشتی !
شاید برای همه پیش اومده باشه یا بهتره بگم بعید میدونم برای کسی پیش نیومده باشه ! اینکه برنامه ریزی کنیم، تا در مدت زمان بیشتر و با استمرار، یک درس طولانی رو به راحتی بخونیم اما زمانی که باید طبق برنامه پیش بریم... برعکسِ برنامه هیچ کاری انجام ندیم و فقط کار ها رو بندازیم فردا... که نتیجش میشه سختی خیلی زیاد. چون باید در مدت زمان کم، کاری بزرگ و طولانی رو انجام بدیم. اکثر مواقع هم ممکنه به خاطر همین امروز فردا کردن از ادامه کار منصرف بشیم. طولانی شدن درس خوندن یا کارمون در مدت زمان کم، باعث دل زدگی میشه اینو همه میدونن. پس بهتره کارامون رو با برنامه ببریم جلو، قبل از اینکه برای خودمون سختی اضافه بخریم.
لینک دانلود باکیفیت تصویر | نوع فایل : PNG | ابعاد : 1920x1080 | حجم : 273KB
لینک دانلود باکیفیت تصویر | نوع فایل : JPG | ابعاد : 1920x1080 | حجم : 227KB
طَرَف : فردا میای بریم سینما؟
من : تا حالا تو عمرم انقدر پایه نبودم ! بزن بریم !
اینترنتی، بلیط سینمای یه محلی رو برای پنج نفر خریده بودم. با هم راه افتادیم بریم، وقتی وارد سینما میشدیم
معلم فارسی ما مشکلی براش پیش اومده بود و نتوسته بود بیاد سر کلاس. نماینده ای از همکارانش انتخاب کرده بود تا سر کلاس ما حضور بهم برسونه. دوتا زنگ با ایشون داشتیم
تو شش سالگیش لباس باباشو پوشیده بود و لبه لباس تا مچ پاش اومده بود، اومد پیشم و گفت : خوشگل شدم؟ منم گفتم : تو، تو هر لباسی خوشگلی !
اونم بلافاصله جواب داد :
هیچ وقت یادم نمیره زمانی که با بچه های محل و حاج آقا رفتیم به زیارت آقا امام رضا (ع)، اونم به صورت مجردی !
ماه رمضون بود و روز وفات امام خمینی (ره). مشرف شده بودیم حرم مطهر ایشان که هم زیارتی داشته باشیم و هم از مراسم سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی فیض ببریم.
همونطور که به طرف حرم راه میرفتیم و میون جمعیتِ زیاد قدم بر میداشتیم، چشمِمون به تانکر های آب خورد. بعضی ها رعایت نمیکردن و خلاصه جلوی چِشای روزه ما آب میخوردن. بستنی خوردن بعضی از بزرگسالان که دیگه اعصاب آدمو بهم میریخت.